4:31 بعد از ظهر
:::::منتظری چه اتفاقی بیفتد؟:::::
:::::اینکه دلم برایت تنگ شده کافی نیست؟:::::
:::::منتظری چه اتفاقی بیفتد ؟:::::
::::::اینکه از چشمهای شب زده ام بجای باران برف ببارد ؟:::::
:::::اینکه ستاره ها در آسمان برای نیاز نیمه شبم راه باز کنند ؟:::::
:اینکه تمام پروانه ها و پرستوهای سرگردان بعد دعاهایم آمین بگویند ؟:
:::::نه عزیز دلم:::::
:::::هیچ اتفاق مهمی نمی افتد::::: !
:::::جز پژمردن چشمهای سرخ و سیاه من:::::
::::::::جز به خاک افتادن ساقه های احساس ِ بچه گانه ام::::::::
:::::::::::::::::::منتظری بمیرم تا برگردی ؟::::::::::::::::::::::
::::::اینکه دلم برایت تنگ شده کافی نیست ؟:::::
آبی تر از آنیم که بی رنگ بمیریم.... از شیشه نبودیم که با سنگ بمیریم.... تقصیر کسی نیست که اینگونه غریبیم.... شاید که خدا خواست که دلتنگ بمیریم... . از لطفی که داشتید بسیار متشکرم
نظرات شما عزیزان: